بعد از مدرسه برای جلسات داغ با دختر سبزه خشمگینش، دانا، یواشکی به عمه می رفتم.برای هم ضیافت می گرفتیم، هر هوسی را کشف می کردیم و تسلیم خواسته های اولیه می شدیم.شور آتشین اسپانیایی او و گرسنگی بی حد و حصر من، فرارهای فراموش نشدنی و وحشیانه ای را ایجاد می کرد.